جدول جو
جدول جو

معنی شاه کاری - جستجوی لغت در جدول جو

شاه کاری
شاگاری، سخره کاری، بیگاری، رجوع به شاکاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاس کاری
تصویر پاس کاری
بده بستان یا پاس کاری، به تاثیر گذاری یا تاثیر پذیری دو بازیگر از بازی یکدیگر گفته می شود. نمونه معروف آن سکانس کافه با بازی رابرت دنیرو و آل پاچینو در فیلم مخمصه (Heat) به کارگردانی مایکل مان که تکنیک بازیگری متفاوت و بده بستان این دو بازیگر توانا در آن سکانس خاطره انگیز و آموزشی می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از چای کاری
تصویر چای کاری
شغل و عمل چای کار، کشت و زرع چای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه ماهی
تصویر شاه ماهی
نوعی ماهی دریایی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه دارو
تصویر شاه دارو
بهترین دارو، دارویی که از همۀ داروها بهتر و سودمندتر باشد، برای مثال شاه دارو بود شراب، ولی / زو چو بر حد اعتدال خوری (؟- مجمع الفرس - شاه دارو)، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه کاری
تصویر شیشه کاری
شغل و عمل شیشه کار، تزیین دیوار یا سقف خانه با قطعه های کوچک شیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام کاری
تصویر خام کاری
بی تجربگی، برای مثال به عشق اندر، صبوری خام کاری ست / بنای عاشقی بر بی قراری ست (نظامی۲ - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه کاسه
تصویر شاه کاسه
کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جام کاری
تصویر جام کاری
آیینه کاری، جام کاری کردن مثلاً آیینه کاری کردن، پیاپی جام شراب گرفتن و نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباه کاری
تصویر تباه کاری
خراب کاری، فتنه و فساد، فسق وفجور
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 162 هزارگزی جنوب خاوری شوسف واقع شده، دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کارکردن دلاک و حمامی و نجارو صحاف و مانند آن در خانه مردمان محتاج بدانان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمل تباهکار. خرابکاری. کاری زشت و بد کردن. افساد. تبهکاری، فسق. فجور، زنا. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
تازه کردن کار باغ و جز آن. (آنندراج). نوسازی. تجدید کردن چیزی:
کند داغ کهن را تازه کاری
عجب فصلیست فصل نوبهاران.
باقر کاشی (از آنندراج).
بیا تا دگر تازه کاری کنیم
رخ عیش را غازه کاری کنیم.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
عمل چای کار، کشت و زرع چای
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم) (آنندراج) :
کمال ار سر ندارد باتو زلفش
مشو درهم که آن از شانه کاری است.
کمال اسماعیل (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
شاکار، کار بزرگ، (برهان قاطع)، کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند، (فرهنگ سروری)، بمعنی بیگار است که کار فرمودن بی مزد باشد یعنی مردم را کار فرمایند و اجرت و مزد وی ندهند، (برهان قاطع)، فریب و دغای عظیم و با لفظ زدن بظرافت فریب دادن، (آنندراج) (بهار عجم) (فرهنگ نظام)، رجوع به شاکار شود
لغت نامه دهخدا
کار شکنی، شکست دادن بطعن، سخن بی صرفه گفتن بیهوده گویی، بی عزت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کاری
تصویر اره کاری
عمل اره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد کاری
تصویر داد کاری
عدالت ورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه کاری
تصویر تازه کاری
تازه کردن کاری نو سازی تجدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار کاری
تصویر تار کاری
زری بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسواری
تصویر شاهسواری
حالت و کیفیت شاهسوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کاری
تصویر شیشه کاری
عمل و شغل شیشه گر، محل شیشه گر شیشه گر خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه کاری
تصویر مایه کاری
فروش کالا بقیمت خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده کاری
تصویر گشاده کاری
حالت و کیفیت گشاده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کاری
تصویر کار کاری
احتیاج ضرورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال کاری
تصویر غال کاری
تجزیه طلا از خاک و چیزهای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه کاسه
تصویر شاه کاسه
کاسه کلان کاسه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
دارویی که از همه داروها سودمند تر باشد بهترین دارو عالیترین دوا: شاه دارو بود شراب بلی زو چو بر حد اعتدال خوری. (جوامع الحکایات)، شراب باده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
در آویختن با کسی زد و خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه ماهی
تصویر شاه ماهی
یکی از گونه های ماهی های کوچک استخوانی دریازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه کاری
تصویر مایه کاری
فروش کالا به قیمت خرید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
((نِ))
درآویختن با کسی، زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی معین